سلمان - افسانه جومانگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به من نوری ببخش که در پرتوش میان مردم گام بردارم و در تاریکی ها بدان راه یابم و در شکّ و شبهه ها روشن شوم . [امام زین العابدین علیه السلام]
افسانه جومانگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خلاصه قسمت سیزدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت سیزدهم سریال افسانه جومونگ

توضیحات مفصل تر هفته آینده

جومانگ در حال بازگشت از کافه گرفتاره دزدا می شه

http://www.gigaimage.com/images/qkq4yuyedwt92efycq3o.jpg

شاه که به هوای جومانگ قصر را ترک کرده ناغافل همون جا می رسه و جومانگ را در حال رزم می بینه

http://www.gigaimage.com/images/cagfooo3e55t4hqof9fi.jpg

جومانگ رزم نمایی می کنه و اونا را تار و مار می کنه و شاه حال می کنه.

http://www.gigaimage.com/images/qm09rzezz7mvfx10unr.jpg

شاه می بینتش و دعوتش می کنه یه پیکی با هم بزنن

http://www.gigaimage.com/images/lb9rtxhkxwt4k3ai2tf5.jpg

بعد از حال و احوال ازش می خواد که به قصر برگرده که جومانگ می گه من هنوز لیاقتش را ندارم و هی تعارف می کنه که شاه می گه باید بیای چون مادرت سخت مریضه بیا و ازش پرستاری کن

http://www.gigaimage.com/images/ourdx9kt22tnvizzfl3k.jpg

مادر در بستر بیماری افتاده که

http://www.gigaimage.com/images/bs4rwca4py53ll2pyvm.jpg

جومانگ وارد می شه و با استشمام بوی جومانگ به هوش می یاد

http://www.gigaimage.com/images/dmc9aol1hp88kqeadx.jpg

ملکه از خبرهایی که شنیده زیاد راضی نیست

http://www.gigaimage.com/images/tsojkcw5z5nt06xqdcjy.jpg

شازده کوچیکه به بزرگه می گه ما باید جومانگ را نابود کنیم که اون می گه نه با اون مثل برادرت رفتار کن من منتظر موقعیت مناسبی برای کشتن اون هستم

http://www.gigaimage.com/images/734gbe8ih7befb0sw4.jpg

و می یاد پیش وزیر اعظم و می گه به نظرت جومانگ برای ما خطری حساب می شه؟؟؟ با اون چی کار کنیم؟؟؟و خلاصه با حالی که به روی خودش نمی یاره خیلی نگرانه

http://www.gigaimage.com/images/scevoh556jo79w8y6x6.jpg

جومانگ که حالا دوباره یه شازده به حساب می یاد شخصا برای مامانی دارو تهیه می کنه

http://www.gigaimage.com/images/cgb6285u14p9z1wxk2o.jpg

و نیت می کنه تا بهبودی کامل مامانی خودش از اون مراقبت کنه و بهش می گه دیگه نمی زارم رنج بکشی

http://www.gigaimage.com/images/aziyqaaly2rwrfyol3fl.jpg

3 برادر هم که می فهمن جومانگ به قصر برگشته خیلی خوشحال می شن و رویای وزیر شدن را در سر می پرورونن

http://www.gigaimage.com/images/s9s4yb8jky2ft03bfkf5.jpg

و وقتی سر کار گر به اونا می گه بیایید بارها را ببرین بهش فحش می دن و می گن تو می دونی داری با کی صحبت می کنی!!!!!

http://www.gigaimage.com/images/cok3asubl5ul15af3ju.jpg

بانو سوسونو تو فکره که برای جومانگ چه اتفاقی افتاده که

http://www.gigaimage.com/images/v23i6gpfq22ijeef9oz5.jpg

این دو تا وارد می شن و می گن شاه شخصا جومانگ را به قصر برگردونده

http://www.gigaimage.com/images/3muhs6qjkeck66mhtuc.jpg

اون پسره سایونگه به سوسونو می گه تو خیلی نامردی که از یه طرف با جومانگ ارتباط داری و از یه طرف با شازده بزرگه

http://www.gigaimage.com/images/rbrhxwjs5h7yuo49xpm.jpg

جومانگ بر بالین مادر یاد استاد می افته که بهش گفت تو باید مادر خشگلی داشته باشی از اون مواظبت کن و....

http://www.gigaimage.com/images/92rqqvq9n99j46o0w9l.jpg

مامانی هم یاد هه موسو در اخرین دیدار می افته که گفت جومانگ پسر من نیست بلکه مال اونی هستش که بزرگش کرده

http://www.gigaimage.com/images/92rqqvq9n99j46o0w9l.jpg

و کلی با هم درد دل می کنن

http://www.gigaimage.com/images/rtk98mxlje5ss4n6ksw.jpg

گروه سوسونو اینا که مو پال مو را دارن گول می زنن حسابی اونو پزونن و حالا دیگه محلش نمی زارن تا خودش بیاد و پیشنهاد بده و هر بار هم که می یاد می گن ارباب نیستش

http://www.gigaimage.com/images/k4bexyvv74644l9afjqw.jpg

و ارباب هم خوشحاله که موپال مو داره گول می خوره

http://www.gigaimage.com/images/8uthr2o98joarzfxpaxn.jpg

مو پال مو اخرین شمشیری که ساخته چک می کنه ولی هنوز نتونسته فولادیش را بسازه و دوباره می شکنه

http://www.gigaimage.com/images/pujo8h6hckrdwurz07b.jpg

مو پال مو جومانگ را گذری می بینه و می گه خوشحالم که برگشتی و امیدوارم که شاه بشی و .....

http://www.gigaimage.com/images/txx798cm0n7ylk1wjmbk.jpg

و جومانگ یکدفعه خشکش می زنه

http://www.gigaimage.com/images/gbgp8kr7jrvs8yt8ixsy.jpg

بعله اون برادران بدتر از دشمنش را می بینه و یاد لحظه مرگ استاد به دست اونا می افته و به نظر من تو دلش می گه یه روز تلافی می کنم و یه سری تعارف های خشک و مصنوعی می کنن

http://www.free2upload.com/img008/xzuj1lezrn07ru4ahe84.jpg

جومانگ برای عرض تشکر می یاد پیش شاه و شاه از اوضاع مادرش می پرسه اونم می گه ممنون که به فکر مادرم هستی و شاه می گه دیدم که خیلی خوب شمشیر می زدی پیش کی تمرین کردی و جومانگ جریان را می گه و شاه می فهمه که استاد اون هه موسو بوده

http://www.free2upload.com/img008/bxeywjcepdru6z1zbw2i.jpg

در خلوت داره با خودش زمزمه می کنه:
هه مو سو قدرت و اقتدار تو حالا به جومانگ منتقل شده

http://www.free2upload.com/img008/r8i0rv2qk633w1vrezh7.jpg

شاه همه اهالی قصر از کوچیک و بزرگ را جمع می کنه و می گه بین 3 تا پسر مسابقه می زاریم و هر کی بتونه بهتر ظاهر بشه اونم ولیعهد می شه که داد ملکه  در می یاد که پسر من بزرگتره و طبق رسوم باید اون ولیعهد بشه که شاه می گه اگه قدرتش را داشته باشه حتما شاه می شه نگران نباش

http://www.free2upload.com/img008/edarleiya386htnnkhwl.jpg

و یکی یکی بهشون دستوراتی را می ده و اونا هم قول می دن تا حد توان به شاه خدمت کنن. ولی جومانگ می گه من لایق نیستم و بزارین قصر را ترک کنم که مورد تعجب حاظرین واقع می شه

http://www.free2upload.com/img008/kbv39sedwx2kwmfsd0bi.jpg

داداش لوس ملکه می یاد و یه خودی جلوی این 3 تا نشون می ده و می گه که تو الحق لایق شاهی هستی و جومانگ هم که از همین الان می خواد از قصر بره

http://www.free2upload.com/img008/5qbu61uenp6h2pm2ge91.jpg

وزیر دوباره می یاد پیش کاهنه و می گه فکر می کنی شاه کار درستی می کنه؟؟؟ باید جلوی اونو بگیریم و کاهنه هم می گه من باید اول فکر کنم شاه چرا بدون مشورت با من تصمیم به چنین کار مهمی گرفته(خودش می فهمه که با مرگ هه موسو ارزش خودش را پیش شاه از دست داده)

http://www.free2upload.com/img008/61qxxpzlxr3w6hzff23.jpg

جومانگ می یاد پیش مامانی تا ازش خداحافظی کنه که مامانی بهش می گه ببین پسرم مطمئنم رفتنت دلیلی داره ولی بدون که تو باید اداره این مملکت را به دست بگیری و تقاص ما را از اونا بگیری و جومانگ با این بینش قصر را ترک می کنه

http://www.free2upload.com/img008/61qxxpzlxr3w6hzff23.jpg

یکی از اشراف زادگان با قدرت بویو گوما دائی ملکه هستش که در منطقه خودش قدرت زیادی داره اون امروز برای عرض ارادت به قصر بویئو اومده تا به شاه عرض ارادت کنه

http://www.free2upload.com/img008/hely6t3bx0nj9hu6wpjx.jpg

قبل از دیدار با شاه با ملکه دیدن می کنه و اون هم بهش می گه که شاه بین شازده ها مسابقه گذاشته که خلاف قوانین و رسوم بویئو هستش

http://www.free2upload.com/img008/gdnx362qjwh3t7ycyvpr.jpg

و با شاه دیدن می کنه تا بهش بگه از دستورش صرف نظر کنه ولی خودتون که اخلاق شاه را می دونین که اگه کاری را خواست حتما می کنه

http://www.free2upload.com/img008/yxjk9taybbkw8kjf603n.jpg

اون طرف دست از پا درازتر می یاد و می گه شاه زیر بار نرفت و دارن فکر می کنن که چی کار کنن

http://www.free2upload.com/img008/pnx4xk7lwq20f84glvqq.jpg

اینا هم ناراحتن که جومانگ بعد از بازگشت به قصر اونا را فراموش کرده و به حال خودشون گذاشته

http://www.free2upload.com/img008/fr1deupzqtjafj2l5zuh.jpg

خبر می رسه که بین شازده ها مسابقه ای برقرار شده و هر کی بهتر باشه شاه اتی اونه. که اهالی خونه سوسونو اینا متوجه می شن که شاه خواسته یه فرجه ای به جومانگ بده

http://www.free2upload.com/img008/01j60xmoscphfza7v1o.jpg

و شعله های عشق در قلب کوچک سوسونو رشد می کنه و یاد اون روز اول می افته که جومانگ را مسخره اش کرد و حرفش را باور نکرد که می گفت من شازده بویئو هستم

http://www.free2upload.com/img008/yzj9pht3606eakwvlq.jpg

و همین طور پیش خودش می گه من الان هر دو ببر وحشی بویو را در کنار خودم دارم اگه این نشد اون یکی و یاد روز اولی می افته که شازده بزرگه را دید

http://www.free2upload.com/img008/4hd0x74dwxa1e121sdnf.jpg

شازده کوچیکه هم که همچنان با دوچی قاچاق اسلحه می کنن و پول خوبی به جیب زدن

http://www.free2upload.com/img008/7mwip7k976fvri7ngy4w.jpg

از طرفی سربازهای دوچی هنگام قاچاق توسط هانی ها که دشمن بویو هستند و به بویو اخطار داده بودن که شمشیر تولید نکنن گرفتار می شن و بهانه خوبی به دست دولت هان می افته

http://www.free2upload.com/img008/fo2nl5nesssunw2bg4m.jpg

شاه هان برای شاه بویو نامه می ده و اونا را به خاطر تخلف در تولید شمشیر به تحریم اقتصادی محکوم می کنه و ارسال نمک از هر کشوری به بویو را قطع می کنه

PardisFun.Com

به گوش کاهن می رسه که به خاطر تولید اسلحه هان نمک بویو را قطع کرده

http://www.free2upload.com/img008/xxvb471silc41o5t2t2z.jpg

مو پال موی بدبخت که این وسط هیچ نقشی نداره فقط چون رییس اهنگری هستش برای بازجویی پیش شاه برده می شه

http://www.free2upload.com/img008/dlcy9ozk0dvupvdoyos.jpg

موپال مو به شاه می گه منه بدبخت عمرم را به بویو خدمت کردم و همش تو اهنگری بودم چطور می تونم به کشورم خیانت کنم من فقط شمشیرها را به قسمت نظامی تحویل می دادم

http://www.free2upload.com/img008/v23pa5eflv7q5t4ekmd.jpg

کاهنه پیش شاه می یاد و می گه اگه نمک ازاد نشه کشور به هم می ریزه و فلان و بهمان

http://www.free2upload.com/img008/170ytscflpq23doc627m.jpg

شازده کوچیکه که خودش را از ترس زرد کرده پیش دوچی می یاد و هر چی از دهنش در می یاد به اونا می گه که چرا مواظب نبودن و حالا ممکنه دودمانشون به باد بره

http://www.free2upload.com/img008/76guo0l8fqgzl2nas4.jpg

به دوست دختر جومانگ هم هشدار می ده که اگه چیزی بگه می کشتش

http://www.free2upload.com/img008/e996fvtecbk82k2ke4wh.jpg

جومانگ با مادرش خداحافظی می کنه و اماده ترک قصر می شه و می گه روزی بر می گردم که بتونم شاه کشور بشم و تقاص تو را بگیرم

http://www.free2upload.com/img008/cvur2s2ag9qx13em02rh.jpg

و جومانگ دوباره اواره کوچه و بازار می شه

http://www.free2upload.com/img008/ba2r24y49tdizuzt5a2r.jpg

از طرفی شازده بزرگه برای صحبت کردن در مورد نمک به هیون تو گو یا همون مرکز حکومت دولت هان می ره

http://www.free2upload.com/img008/4e3rj8woi7vbqqugf1g.jpg

جومانگ مجددا به خانه سوسونئو اینا می یاد و از باباش می خواد که اون در گروه تجارشون کار کنه!!!

http://www.free2upload.com/img008/z799m1v6xcqlne0mox86.jpg



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» خلاصه ی قسمت چهاردهم افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه ی قسمت چهاردهم افسانه جومونگ

به زودی خلاصه ای بسیار مفصل تر ...

جلسه ای با حضور خود جومانگ تشکیل میشه و یون تابال میگه اگه قرار باشه تو این جا کار کنی بقیه کارگرها سختشونه که بخوان با یه پرنس کار کنن و بعد از خواستن کمی وقت از جومانگ ، باهم مشورت میکنن...جومانگ

جومونگ

جومونگ

که میاید بیرون ماری و هیون و اویی میریزن سرش و گله و زاری که چرا دوباره از قصر ول کردی اومدی بیرون؟!!!

ماری هم لپ کلام رو میگه و اعتراف میکنه واسه چی هواش رو داشته، به جومانگ میگه ما فکر میکردیم تو یه کسی میشی و دست مارو هم میگیری اگه از قصر بگذری زندگی ما چی میشه پس؟؟!! جومانگ میگه من از پس زندکی خودم هم برنمیام ولی هرطوریه محبتت های شمار رو جبران میکنم

جومونگ

جومونگ

تنها کسی که این وسط بهش میگه من ازت توقعی ندارم اویی هست

جومونگ

تو جلسه ، وقتی یون تابال نظر سو رو میپرسه ، سو میگه بذارین باشه چون ما الان دو تا ببر داریم که اگه بتوینم یکیشون رو رام کنیم اون یکی هم خود به خود تو چنگمونه..به این ترتیب جومانگ در گروه یون تابال پذیرفته میشه و یون بهش میگه از این به بعد مثل یه کارگر باهات برخودر میشه نه پرنس

 جومونگ

مامور شاه که مراقب جومانگه واسه شاه گزارش میده که جومانگ پیش یون تابال کار میکنه و شاه هم این خبر رو به یوهوا میده، یوهوا توقع بیجا از شاه داره که شاه میگه من نمیتونم پارتی بازی کنم فقط میتونم واسه جومانگ فرصت سازی کنم

جومونگ

تسو که به هیون تو رفته میره پیش حکمران و اونم اصلا تحویل نمیگیره و حتی اجازه نشستن هم بهشون نمیده و میگه تو کی هستی؟ برو بگو خودش بیاد

جومونگ

نخست وزیر و تسو هم که حسابی بهشون توهین شده در پی راه حلی اند که این مسئله رو فیصله بدن تا این طوری تسو هم پیش شاه عزیز بشه

جومونگ

از اون طرف هم دو چی به شاهزاده پو میگه من واست نمک جور میکنم تا بدی به بابات و خودت رو واسش لوس کنی و ببینه عرضه داری ، اسم ما رو هم نیار که فکر کنه از عرضه خودت بوده

جومونگ

جومونگ

شاهزاده پو و دایی اش از کارگر شدن جومانگ خوشحالن که مادر فولاد زره میگه نخیر این جومانگی که من دیدم ، یه چیزی تو سرشه، مراقبش باشین یه دفعه دیدین ازتون پنالتی گرفت

جومونگ


کاهن میره حضور حضرت همایونی و شاه هم باکراه میپذیردش،کاهن اعتراض میکنه که چرا تو قضیه مسابقه شاهزاده ها با من مشورت نکردی

جومونگ

شاه هم میگه از این به بعد فوضولی تو کارای من و مملکت من موقوف!

جومونگ

واسه چی 20سال هه موسو رو  انداختی زندان و به من چیزی نگفتی تا اخرش کشته شد؟؟؟یالا بیرون دیگه هم ریختت رو نبینم مشورت و اینا هم تموم شد

کاهن هم از روی لجبازی تمام کاهن های دیگه رو جمع میکنه و لشکر و لشکر کشی راه میندازه

جومونگ

جومانگ کارهای روزانه اش رو تموم میکنه که نوکر یون تابال بهش میگه این بارها رو هم جابجا کن...همون موقع رییس کارگاه فلزات ، یون پال مو، میاد و با نوکر دعواش میشه

جومونگ

جومانگ ارومش میکنه و میگه فعلا چاره ای نیست و درباره جریان فروش اسلحه ها هم هنوز حرفی نزن تا بهت بگم

جومونگ

دو چی یه نامه مینویسه و میده به بویونگ تا به یون تابال بده

جومونگ


بویونگ میره خونه یون تابال و دم در سو میبیندش و نامه رو ازش میگیره و چپ چپ نگاهش میکنه مشاورش میگه انگار به این حسودیت میشه!!!

جومونگ

یویونگ اویی رو میبینه و طبق معمول اول از همه حال جومانگ رو میپرسه ، اویی هم که تو ذوقش میخوره میبره بهش نشون میده، بویونگ که میبینه جومانگ داره باربری میکنه گریه اش میگیره و اویی میگه دلت براش نسوزه، بویونگ از اویی میخواد که تحت هرشرایطی به جومانگ کمک کنه و خودش میره

جومونگ

اویی بارها رو از جومانگ میگیره و خودش جابجا میکنه

نامه که دوچی واسه یون نوشته بوده این بوده که یا نمک هایی که دزدیدی (همون نمک هایی که سو با جنگ با یون تابال دزدید و دو چی هم در تلافیش سو رودزدید) رو برمیگردونی یا میجنگیم

جومونگ

یون میکه الان وقت خوبی واسه جنگ نیست نمک ها رو بهش پس بدین

jumoong.royablog.com

جومانگ در حال تمرینه که سو میاد نگاهش میکنه و بهش میگه راست بگو ، تو نمیخوای ولی عهد بشی

جومونگ

جومانگ هم جواب سربالا میده و میگه لیاقتش رو ندارم

جومونگ

جومونگ

حکمران هیون تو میگه الان که اینطوری کردم تسو یه چیز خوب رو میکنه دلم میخواد ببینم چیکار میکنه

جومونگ

یوهوا که هنوز کاملا خوب نشده و ملکه میاد دیدنش و مثلا اومده ملاقاتی و بهش میگه هنوز خوب نشدی انگار(احتمالا منظورش اینه که هنوز زنده ای انگار؟!!)

جومونگ

بعدهم میگه اخه این بچه ا ست تو تربیت کردی ابرو و حیثیت ما رو برده رفته حمال شده؟!!!

جومونگ

یوهوای بدبخت هم فقط معذرت خواهی میکنه و میگه نگران نباشین اون عرضه شاهزاده بودن نداره ملکه هم میگه نه نگران نیستم بدبخت پسر من رفته هیون تو ، اون مشکل به اون گندگی رو حل کنه و پسرتو پی یللی تللی هست بعد هم با سه کیلو ناز و ادا و پشت چشم نازک کردن میردش

جومونگ

جومانگ به اون سه تا میگه بیان که کارتون دارم و میره رییس زندان رو هم که طبق معمول داره قمار میکنه پیدا میکنه و میگه من نمیتونم این فرصتی که شاه بهم داده حروم کنم باید ولی عهد بشم شما ها هم کمکم کنین

جومونگ

جومونگ

بلافاصله ماری جهت عوض میکنه و میگه ما میمیرم واست

جومونگ

تسو و محافظش برمیگردن پایتخت و به مامور شاه میگن یا میگی جسد هه موسو کجاست یا همین جا چالت میکنیم اونم از ترس جونش میگه....

جومونگ

تو راه برگشت به هیون تو، تسو میره خونه یون تابال و به نوکرش میگه بی سرو صدا منو ببر پیش سوسونو تا اونو میمبینه خشکش میزنه که این نصفه شبی اینجا چیکار میکنه

جومونگ

جومونگ

،خلاصه کلی قربون صدقه همدیگه میرن و تسو میگه تو اولین زنی هستی که دل منو بردی

جومونگ

اونم میکه تو اولین مردی هستی که واسه من اینقدر باشهامتی و این بده اون بگیر واون بده این بگیر که یه دفعه جومانگ سر میرسه و تسو میگه این اینجا چی کار میکنه

جومونگ

سوسونو میگه واسه ما کار میکنه تسو عصبانی میشه و میگه شرمم میشه تو داداشمی

جومانگ میگه من ابروی مملکت رو بهش بر میگردونم ، تسو میگه با حمالی؟؟!!!!!!!

پاشو گمشو بیرون

جومانگ خیلی ناراحت میشه و میاد بیرون و اشک توی چشماش....

جومونگ

تسو بازم میره سراغ حاکم هیون تو میگه بهش بگین واست کادو اوردیم راهمون بده

جومونگ

داخل جعبه سر هه موسو! هست که حتی نخست وزیر هم ازش بی خبره

جومونگ

تسو به حاکم میگه تو اینو بده امپراطور بگو خودت هه موسو رو کشتی عوضش تجارت ما با خودتون رو از سر بگیرن و وقتی من شاه شدم ، اسلحه هم نمیسازیم

حاکم هم میگه من کمکت میکنم شاه بعدی تو باشی

جومونگ

تسو به نخست وزیر میگه نگی من ادم نیستم هرکاری کردم واسه کشورمون و شاه بود

شاهزاده پو که خوشحاله نمک اورده به شاه اعلام میکنه و همون وقت هم تسو از راه میرسه و میگه هم مشکل رو حل کردم و هم 100کیسه نمک اوردم

جومونگ

جومونگ

سوسونو به جومانگ میگه من نمیفهمم عین خیالت هم نیست داداشات از تو جلو افتادن!!!

جومونگ

کاهن ها جمع میشوند

جومونگ

تو جلسه کاهن بزرگ میگه که شاه دیگه با من مشورت نمیکنه و باید جلوش رو بگیریم

یکی از کاهن ها هم میگه من دیدم که کمان مقدس شکسته

جومونگجومونگ

 

و جومانگ تمرین تیراندازی میکنه

جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» سانسورهای قسمت یازدهم افسانه جومونگ

ادامه مطلب سانسورهای قسمت یازدهم افسانه جومونگ

قسمتی از حرف های یونگ پو به بویونگ

بعدش که بویونگ به جومونگ میگه یونگ پو اومده به ملاقات توچی و جومونگ میگه یه روزی محبت های تو رو جبران می کنم بغلش می کنه.سوسانو و افرادش هم شاهد این ماجرا هستن.

وقتی ته سو می خواد بره ملاقات یون تابال ملکه در مورد پادشاه میگه:

سوسانو بویونگ و جومونگ رو یادش میاد...

وقتی جومونگ به ته سو میگه شما هم من و مادرم رو اذیت کردین

بازم سانسورهای یقه کاهن

کاهن از ندیمش می خواد که دختر بچه رو بیاره و چند سکانس هم از بعدش سانسور شد

قسمتی از حرف های هه موسو وقتی یومیول به ملاقاتش رفت

بعضی سکانس های پادشاه در اتاق یومیول

موسانگ و خواهرش

تیتراژ پایانی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» عکس های بازیگران سریال متشکرم

ادامه مطلب عکس های بازیگران سریال متشکرم

برای دیدن عکسها در سایز بزرگ وبا کیفیت عالی بر روی آن عکس کلیک کنید

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» حذفیات قسمت دهم سریال افسانه جومونگ

به ادامه مطالب بروید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( چهارشنبه 87/9/27 :: ساعت 2:47 عصر )
»» خلاصه قسمت یازدهم سریال افسانه جومونگ ( با دو روایت مفصل)

به ادامه مطالب بروید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( چهارشنبه 87/9/27 :: ساعت 2:47 عصر )
»» پاسخ : ماهر ترین جنگ جوی این سریال زیبا

سلام.من فکر میکنم تا اینجای سریال هموسو از همه بهتر بود.جومانگ خیلی شانس میاره و هنوز کامل نشده Wink

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( دوشنبه 87/9/25 :: ساعت 3:32 عصر )
»» فهرست خلاصه های سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت دوازدهم 12 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت یازدهم 11 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت دهم 10 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت نهم 9 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت هشتم8 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت هفتم 7 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت ششم 6 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت سوم 3 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت دوم 2 سریال افسانه جومانگ


خلاصه قسمت اول 1 سریال افسانه جومانگ






خلاصه قسمت چهل و نهم 49 سریال تاجر پوسان

خلاصه قسمت چهل و هشتم 48 سریال تاجر پوسان

حذفیات قسمت چهل و هفتم تاجر پوسان

خلاصه قسمت چهل و هفتم  47سریال تاجر بوسان

حذفیات قسمت چهل و پنجم تاجر پوسان

خلاصه قسمت چهل و پنجم 45 سریال تاجر بوسان

خلاصه قسمت چهل و دوم 42 سریال تاجر بوسان

حذفیات قسمت چهل و یکم تاجر پوسان

خلاصه قسمت چهل و یکم 41 سریال تاجر بوسان

عکسهای قسمت چهلم سریال تاجر پوسان


حذفیات قسمت سی و نهم تاجر پوسان

خلاصه قسمت سی و ششم 36 سریال تاجر بوسان

خلاصه قسمت سی و پنجم تاجر پوسان







افراد مشهور ماه تولد شما چه کسانی هستند ؟

ماه مورد نظر خویش را انتخاب کنید و بر روی آن کلیک کنید :


فروردین

اردیبهشت

خرداد

تیر

امرداد

شهریور

مهر

آبان

آذر

دی

بهمن

اسفند







نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( دوشنبه 87/9/25 :: ساعت 3:29 عصر )
»» عکس هایی فوق العاده زیبا از سوسانو

ادامه مطلب عکس هایی فوق العاده زیبا از سوسانو

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ

خرید سریال جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( دوشنبه 87/9/25 :: ساعت 3:15 عصر )
»» حذفیات قسمت هشت سریال جومونگ

http://www.free2upload.com/img008/h2zd5gifru7yfrees472.gif

به ادامه مطالب بروید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( دوشنبه 87/9/25 :: ساعت 3:15 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
زندگی دلپذیر
فال متولدین بهمن
زندگی مانند قهوه است!
دو روح در یک بدن
کوتاه ترین مرد زنده دنیا
عکسهای فوق العاده زیبا
زنی هشت قلو زایید
جوجو تیغی نگو هلو بگو !!!!
بدشانسی های برگشت ناپذیر
تنها کشوری که زنان چند شوهر قانونی دارند!
دختر 16 ساله وقتل عام خانواده اش
مجازات مرد گربه آزار
[همه عناوین(56)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 9
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 100966
» درباره من

افسانه جومانگ
سلمان
افسانه جومانگ سوسانا جومانگ عکس بازیگران خلاصه قسمت ها حذفیات افسانه جومانگ

» آرشیو مطالب
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب