سلمان - افسانه جومانگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر می خواهید دوستان و برگزیدگان خدا باشید، به آن که به شما بدی می کند، نیکی کنید و از آن که به شما ستم می کند، درگذرید و بر آن که از شما روی می گرداند، سلام کنید . [عیسی علیه السلام]
افسانه جومانگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...

اینم از خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ تو این قسمت اتفاقات جالبی می افتد

گروه یون تابال خوشحال و راضی پیش رییسشون برمیگردن و از شاهکارهاشون میکن، عمه سو هم از گیه رو اومده

جومونگ

جومونگ

شاه هم دستو ر میده به افتخار جومانگ جشنی برپا بشه

جومونگ

ملکه که اتش گرفته ، و شاهزاده ها هم فوق العاده عصبانی ، ندیمه میگه تو شهر شایعه شده که اگر چه تسو هم برامون نمک اورد اما جومانگ کاری کرد که واسه همیشه نمک داشته باشیم...

جومونگ

ملکه بیشتر اتش میگیره و میگه تسو قربونت برم عسل مامان تو هم یه چیزی بگو، اونم میگه نگران نباش مامی هنوز که طوری نشده جومانگ و سوسونو از قصر قه قه کنان خارج میشن که تسو میبیندشون و کفرش درمیاد

جومونگ

جومانگ میره دیدن مادرش ، سوسونو میگه من لباسم خوب نیست باید با مادرت دیدار رسمی کنم جومانگ هم میگه مامانم بی خیال این چیزاست..خلاصه مادر کلی ازش تشکر میکنه و جومانگ جریان نجات دادن خودش توسط سوسونو رو براش میگه و سوسونو هم نجات دادن خودش توسط جومانگ رو..دیگه قضیه خیلی عشقی میشه که سوسونو میگه من باید برم خونه پیش بابام

جومونگ

جومونگ

 

یوهوا میگه مادر نمیخوای اون حلقه رو بهش بدی عکس العمل جومانگ هم همینه که مبینین

جومونگ

میگه من الان قصد ازدواج ندارم!

شاهزاده پو که از خبر دروغ دوچی (که گفته بود دزدها قراره جومانگ رو بکشن) عصبانیه میاد و کلکش رو با شمشیر میزنه و موهای این بدبخت پخش میشه تو صورتش، ابشاری میشه!

جومونگ

جلسه خانوادگی تشکیل میشه و نوکر یون تابال از تصمیم سوسونو برای رفتن به کمپ دزدها میگه

جومونگ

سویونگ به یون تابال میگه دخترت از خودت شجاع تره ولی او تا یعنی همون محافظه میگه که این دیونگیه نه شجاعت اگه من جای بامانگ بودم همشون رو میکشتم

جومونگ

موقع دادن حقوق که میشه ، به هیوپ تو دوتا کیسه میدن و نوکره میگه سویونگ گفته دو تا کیسه پول بهت بدیم ماری و اویی هم حسابی دستش میندازن

جومونگ

بویونگ در حال ی دوچی هست که عشقش اویی میاد نگاهش میکنه و کلی کیف میکنه...ببین عاشقی چیه که ادم از رخت شستن عشقش هم کیف میکنه!!!!

جومونگ

جومونگ

 

بویونگ متوجه اون میشه و احوال جومانگ رو میپرسه ، اویی بهش میگه خوبه و تمام حقوقش رو میده به بویونگ

جومونگ

عمه سو، کمکش میکنه برای رفتن به جشن اماده بشه و بهش میگه اگه خواستی شوهر کنی، زن کسی بشو که هم واسه این ور نفع داشته باشه هم واسه مملکت خودمون

جومونگ

جومانگ یه سر به رییس کارگاه میزنه و بهشون میگه الان دیگه نوبت تولید شمشیرهای نشکنه

جومونگ

کاهن بزرگ از نوچه اش که قبلا بهش گفته بودتوی قصر یه حس عجیبی بهم دست م یده میپرسه به نظرت این نیرو از جانب جومانگه اونم میگه اره، کاهن ها در جشن شرکت میکنن اما کاهن بزرگ برای لجبازی با شاه نمیره

جومونگ

ملکه سر راه یوهوا ، بهش میگه فکر نکنی حالا بچه ات یه ذره نمک پیدا کرده ، خیلیه ها، انقدر پسرت گندکاری کرده که اینا توش گمه و به این راحتی سابقه خرابش پاک نمیشه، یوهوا هم هیچ جوابی نداره بگه جز اینکه اندام عالی منقبض!

جومونگ

پو از شدت ناراحتی نمیخواد در مراسم باشه که تسو میاد میگه از بس که خنگی! ادم هر چی ناراحت تره باید خودش رو ارومتر نشون بده پاشو بریم

جومونگ

جشن شروع میشه اینم مطربی هاشون

جومونگ

جومونگ

 

شاه از جومانگ و سوسونو و یون تابال میخواد بیان و به همشون از اون چیزا میده بخورن بعد هم به جومانگ میگه یه ارزوت رو براورده میکنم بگو چی میخوای

جومونگ

نخست وزیر که انگار برق میگیردش پا میشه و میگه قربان مسئله ولیعهدی....شاه حرفش رو قطع میکنه و میگه بشین میدونم منظورت چیه این ربطی به اون نداره

جومونگ

خیال دو تا شاهزاده و مادر مارمولکشون راحت میشه جومانگ میگه همه زحمت ها گردن سوسونو بوده اون ارزو کنه

جومونگ

سوسونو هم میگه من دلم میخواد کشور من و شما همیشه در صلح باشن ، شاه هم این قول رو بهش میده

تسو محافظش رو میفرسته دنبال سوسونو وقتی سوسونو میاد، میگه من وقتی فهمیدم تو چنگ دزدهایی میخواستم دنیا رو بهم بریزم و بیام نجاتت بدم  ولی مسایل مملکت نمیذاشت، حالا خوشحالم که اینجایی و من یه روز شاه میشم هر طوری که بشه و تو رو ملکه ام میکنم جومانگ هم اونا رو می بینه

جومونگ

تسو جریان قول و قرارهاش با حاکم هیون تو رو میگه .مادرش هم میگه اگه لازمه یواشکی برو پیشش

جومونگ

شاه از جومانگ میخواد به عنوان سفیر ویژه بره به هیون تو و از فرمانده هم میخواد باهاش بره

جومونگ

وای که ملکه داره میمیره از حسادت و میگه شاه این جومانگ رو خیلی دوست داره و گرنه سفیر ویژه شدن فقط ماله تسو هست

جومونگ

نخست وزیر عکس العمل نشون میده ، شاه میگه من که بچه نیستم که به خاطر اون کوه نمک جومانگ رو بکنم ولیعهد من میخوام به تمام شاهزاده ها فرصت بدم که وقتی یکیشون ولیعهد شد اون دوتای دیگه بی عرضه بار نیومده باشن

جومونگ

کاهن و نخست وزیر ، این جفت توطئه گر، نمیخوان که جومانگ ولیعهد بشه و کاهن به صراحت میگه جومانگ از شاه نیست از هه موسو هست

جومونگ

فردای اون روز، جومانگ پیش روی شاه قرار میگیره و شاه شمشیرش رو به عنوان سفیرشاه بودن بهش میده، دیگه نمیگم ملکه چه حالیه

جومونگ

موقع رفتن جومانگ سوسونو به بدرقه اش میاد

دستیار دوچی یه نقشه میکشه و میگه من یه کاری میکنم دوباره اعتماد شاهزاده پو جلب بشه

جومونگ

تسو میره هیون تو و حاکم هم تحویلش میگیره حسابی ، میگه دیوانه به دیوانه رسد چون خوشش اید!

جومونگ

همون روزهم جومانگ نامه شاه رو برای حاکم میاره ، در نامه نوشته انقدر توی کارهای ما فضولی نکن میایم حقت رو میذاریم کف دست ها!!

جومونگ

حاکم میگه یادتون رفته شما چی بودین ؟ حالا واسه من ادم شدین و بابات واسه ما شاخه شونه میکشه، جومانگ هم محکم جلوش می ایسته و میگه هر کاری
بکنی با اقدام نظامی جوابت رو میدیم

جومونگ

جومانگ و تسو همدیگر رو میبینن جومانگ میگه تو اینجا چیکار میکنی

جومونگ

تسو میگه به تو مربوط نیست و ازش میپرسه تو اینجا چه کار داری جومانگ هم مقابله به مثل میکنه و میگه به تو مربوط نیست اینجا دیگه من داش کوچیکت نیستما!  من الان نماینده مخصوص شاهم، تو توی کشور دشمن چیکار میکنی اونم یواشکی تسو میگه حالا یه مثقال نمک واسه ما پیدا کردی دم دراوردی؟دور ورداشتی؟ فکر کردی ولیعهد شدی؟

و با عصبانیت محض میره

ایی با داد و بیداد این دوتا فلک زده رو از خواب بیدار میکنه و میگه پاشین که دوچی میخواد بویونگ رو بفروشه به مملکت هان

جومونگ

سه تایی لشکر میکشن به خونه دوچی ، دستیاره میگه دیگه دیره ما فروختمیش

جومونگ

دستیار دوچی بهش میگه خوشحال باش که نقشه مون گرفت

جومونگ

خلاصه اویی دیونه میشه و میگه من باید یه عالمه پول پیدا کنم، میره از یون تابال قرض بگیره یونتابال میگه واسه چی میخوای ؟ میگه نمیتونم بگم اونم میگه من 1000سکه رو الکی به کسی نمیدم

جومونگ

 ،اویی درمونده میگه جونم رو گرو میذارم

جومونگ

یون تابال میگه تو خودت 1000می ارزی؟ که پیش من گرو بذاری برو هر وقت اینقدر ارزش داشتی بیا بهت بدم

جومونگ

خلاصه اویی میره التماس پیش دوچی که بویونگ رو نفروش و اونا هم فقط یه راه واسه اویی میذارن! فروختن جومانگ به تسو!!!!!

 جومونگ

 

اویی رو میبرن پیش تسو ، تسو ازش میپرسه الان تو کله جومانگ چه خبره؟ اویی هم میگه میخواد روی شمشیرهای استیل کار کنه اه از نهاد بی وجود شاهزاده تسو بالا میاد!!

جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( جمعه 87/10/20 :: ساعت 6:13 عصر )
»» خلاصه قسمت هفدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت هفدهم سریال افسانه جومونگ

به زودی همین قسمت به صورت کاملآ مفصل اضافه خواهد شد

اینم از خلاصه قسمت هفدهم سریال افسانه جومونگ

افراد بامانگ به سو حمله کردن و سو با کمک جومانگ روشون رو کم کرد، و یه جنازه هم میفته رو دستشون

جومونگ

صورت جنازه رو که نگاه میکنن یادشون میاد این از افراد فرمانده بامانگ بوده،
فرمانده افرادش رو به خاطر اینکه نتونستن سوسونو رو با خودشون بیارن تنبیه میکنه

جومونگ

جومانگ و سه تا نخاله در باره فرمانده حرف میزنن و میدونن که اگه بخوان به گوسان برن ، حمله اونا حتمیه

جومونگ

از طرفی هم سوسونو از عمل های بعدی فرمانده میترسه

جومونگ

حاکم هیون تو که به بویو اومده از شاه خواسته طبق درخواست امپراطور 10000نیرو بهش بده منتظر جواب شاهه، حاکم هیون تو که میبینه شاه هنوز جواب نداده درخواست ملاقات با تسو رو میکنه

ملکه نگرانه که نکنه همه اون زحمت هایی که دردونه اش با سفر به هیون تو کشید از بین بره

جومونگ

حاکم هیون تو از تسو میخواد که با شاه حرف بزنه و میگه یادت نره منو تو باهم یه قول و قرار هایی داریم

جومونگ

تسو میگه به شرطی بهت سرباز میدم که همشون رو با لباس های جنگی و سلاح مجهز کنی و وقتی جنگ تموم شد اونا با همون تجهیزات به کشور برگردن .حاکم هم که میدونه دروغ مالیات نداره سل هم نمیاره میگه باشه

جومونگ

تسو خوشحال خوشحال میاد پیش شاه ، به خیال خودش که الان مشکل رو حل کرده و شاه هم میگه قربون قند عسلم برم !

تسو به شاه میگه 10000سرباز رو بده عوضش بهشون لباس استیل و تجهیزات میدن باباش هم میگه مگه از این 10000تاسرباز چند تاشون زنده میمونن که تو دلتو به لباس جنگی که بهشون کادو میدن خوش کردی؟ من برای قوی شدن کشورم 10000سرباز فدا نمیکنم..

جومانگ که از پلیدی فرمانده بامانگ خبر داره با دوستاش میره سر و گوش اب بده و تعداد افراد و محیط زندگیشون رو ببینه

ماری از بالای یه صخره نگاه میکنه که چطوری افراد بامانگ به کاروان ها حمله میکنن و اونا رو لخت میکنن

جومونگ

جومونگ

با ترس و وحشتی که گروه به دل سوسونو میندازه ، سوسونو دستور میده برگردن چون از پس فرمانده بر نمیان خصوصا با دشمنی که اون با سوسونو داره، اما

جومونگ

جومانگ همون موقع سر میرسه و به سوسونو میگه تو فقط دو روز به من وقت بده من حلش میکنم، ما نباید این فرصت رو از دست بدیم

جومونگ

جومونگ

خلاصه بعداز کلی فکر و اندیشه جومانگ به این نتیجه میرسه که باید به چنگ فرماندار بییفته تابتونه با حمله به اون از شرش خلاص شه، اون سه تا میگن ما تو رو تنها نمیذاریم ، باهات میایم

جومونگ

خلاصه یه مشت ابریشم و جنس و خرت و پرت بر میدارن میرن به همون مسیری که دزدها همیشه حمله میکن

جومونگ

دزدها هم طبق عادت میگیرنشون و میبرنشون مخفی گاهشون ، اونا رو زندانی میکنن

جومونگ

تو همین موقع هم دستیار دوچی مثل فضول ها سر میرسه و اومده که اسیرها رو بخره و به عنوان برده به جاهای دیگه بفروشه ، همین طور که در حال مذاکره با بامانگ هست ، نوکرش بهش میگه بین زندانی ها جومانگ رو دیدم اونم کپ میکنه و میره با چشمهای خودش نگاه میکنه تا باورش بشه

جومونگ
جومونگ
جومونگ

جومونگ


شب که میشه هیوپ تو با قدرت خدادادیه رستم وارش طناب هارو میپکونه و دستش باز میشه و بقیه رو هم باز میکنه، خلاصه 4تایی حمله میکنن و اول از همه میرن سراغ اتاق فرمانده بامانگ که میبینن یارو نیست

جومونگ
جومونگ

جومونگ


و وقتی از اتاق میان بیرون میبینن یه دسته کماندار اماده تیراندازین

جومونگ

دستیار دوچی یه چند تا متلک بار جومانگ میکنه و بازم این 4تا مفلوک رو زندانی میکنن

جومونگ

دستیار دوچی به فرمانده میگه که اینی که گرفتی شاهزاده ست اگه خواستی بدش ما دخلشو بیاریم و پول بگیر

جومونگ

ولی واسه فرمانده هیچی سوسونو نمیشه میگه اولین اولویت ما گرفتن سوسونو هست

جومونگ

دوچی خبر دار میشه که جومانگ رو گرفتن و میشه کشتش ، بویونگ هم حرفاشون رو میشنوه و گریه میکنه

جومونگجومونگ

کاهن در حال انجام مراسمه که غش میکنه

جومونگ

وقتی به هوش میاد یه عالمه ادم دورش جمع شده

جومونگ

حاکم هیون تو به تسو میگه بچه نظر باباتو عوض کن تا شر درست نشده ، تسو هم میگه من هر کاری میتونستم کردم دیگه دست من نیست ، حاکم هم میگه دوستی من و تو تموم شد

جومونگ

یون پال مو که از اوضاع فعلی خیلی ناراحته ، همین طور که مسته داد میزنه که جومانگ کجایی ،اگه تو بودی این بدبختی ها نبود و شاه هم توی این وضعیت گیر نمیکرد ، ولیعهد تویی و از این حرفها که شاهزاده پو میرسه و میگه حیف که شاه دوست داره و گرنه میدونستم چکارت کنم

جومونگ

یوهوا که نگرانه جومانگه از ندیمه اش میخواد بره خونه یون تابال و بیبینه خبری از جومانگ دارن یا نه

جومونگ

حاکم برای گرفتن جواب نهایی پیش شاه میاد

جومونگ

شاه میگه من نیرو نمیدم، حاکم میگه اینطوری ما و شما وارد جنگ میشیم، بهت فرصت میدم بازم فکر کنی، ولی شاه میگه جواب من تا ابد همینه ،حاکم با عصبانیت از اونجا میره

شاه که میدونه نتیجه این جواب تندش چیه، به افرادش میگه برای جنگ اماده بشین
جلسه وزیران و فرمانده هان تشکیل میشه و هر کی یه تزی میده، نخست وزیر نوک همه رو میچینه و میگه به جای غیبت پشت سر شاه فکر کنین کدوم راه بهتره همونو انتخاب کنیم در ضمن فکر کمبود نمک مملکت هم باشین و دست از خاله زنک بازی بردارین

جومونگ

کاهن که از تصمیم شاه باخبر میشه میاد پیش شاه و میگه من از وقتی کم سن بودم تو رو دوست داشتم، هر کاری هم کردم واسه تو و مملکت بود، این کارو نکن

جومونگ

شاه هم میگه من به خاطر جریان هه موسو ازت بدم میاد تو خیانتکاری

جومونگ

یون تابال واسه دخترش نگرانه...

جومونگ

دو روز گذشته و خبری از جومانگ نیست، که نوکر به سوسونو میگه جومانگ و اون سه تا رو گرفتن سوسونو میگه من خودم شخصا میرم پیش فرمانده و باهاش معامله میکنم

جومونگ

تا پاشو میذاره اونجا میگیرنش و میبندنش و میندازن پیش عشقش جومانگ

جومونگ

جومانگ که از دیدنش تعجب میکنه میگه تو کجا اینجا کجا واسه چی اومدی؟

جومونگ

سوسونو هم میگه من به خاطر تو حاضرم جونم رو هم بدم ، من زندگی ام روبه خاطر تو به خطر میندازم

همون موقع افراد میان سوسونو رو ببرن که جومانگ بهش میگه منم زندگی ام رو به خاطر تو به خطر میندازم

جومونگ

میخواد بهش روحیه بده اونا به هم نگاه میکنن و .....

جومونگ

به زودی همین قسمت به صورت کاملآ مفصل اضافه خواهد شد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» عکس هایی زیبا از سوسانو

ادامه مطلب عکس هایی زیبا از سوسانو



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» عکس هایی از هه مو سو و بازیگران مرد سریال جومونگ

ادامه مطلب عکس هایی از هه مو سو و بازیگران مرد سریال جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» پشت صحنه های افسانه جومونگ

ادامه مطلب پشت صحنه های افسانه جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» عکس های بازیگران سریال متشکرم

ادامه مطلب عکس های بازیگران سریال متشکرم

برای دیدن عکسها در سایز بزرگ وبا کیفیت عالی بر روی آن عکس کلیک کنید

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» بیوگرافی شخصیت گوم وا / گیوم وا سریال افسانه جومونگ با بازی جون



بیوگرافی شخصیت گوم وا / گیوم وا سریال افسانه جومونگ با بازی جون جی وانگ ریول

نام : جون جی وانگ ریول /  Jun Kwang-ryul  / Jeon/Chun Gwang-ryeol

حرفه : بازیگر و موسیقیدان

تاریخ تولد : 11 فوریه 1959

سن : 49 سال

محل تولد : کره جنوبی

خانواده :
ازدواج کرده

 محل تحصیل :  دانشگاه هنرهای چوکی ( رشته موسیقی ) 

سریال های تلویزیونی جون جی وانگ ریول :

The Book of Three Han (MBC, 2006)
Love Hymn (MBC, 2005)
Love And Sympathy (SBS, 2005)
The Age of Heroes (MBC, 2004)
Royal Story (KBS, 2002)
Trap of Youth (SBS, 1999)
Huh Joon (MBC, 1999)
Roses and Bean Sprouts (MBC, 1999 


فیلم های سینمایی جون جی وانگ ریول :

(2002) - 2424
Kiss Me Much 2001


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» بیوگرافی شخصیت هموسو در سریال افسانه جومونگ با بازی هو جون هو



بیوگرافی شخصیت هموسو در سریال افسانه جومونگ با بازی هو جون هو

نام : هو جون هو / Huh Joon-ho / Heo Jun-ho 

حرفه : بازیگر

تاریخ تولد : 14 آپریل 1964

سن : 44 سال

محل تولد : کره جنوبی

قد : 180cm

وزن : 75kg

خانواده :  همسر او Lee Ha Yan است و یک دختر دارد.

محل تحصیل : دانشگاه هنر سئول


سریال های تلویزیونی هو جون هو :

Jumong -MBC, 2006
Precious Family- KBS, 2004
All In- SBS, 2003
I Love Hyun-jung- MBC, 2002
Hotelier- MBC, 2001
Bad Boys- MBC, 2000
Roses and Bean Sprouts -MBC, 1999
Power of Love- MBC, 1997


فیلم های سینمایی هو جون هو :

Dragon Squad (2005)
Silmido (2004)
Four Toes (2002)
Volcano High (2001)
Libera Me (2000)
Blues (1998)
Last Trial (1998)
Man Who Holds Flowers, A (1997)
Last Short-term Soldier, The (1997)
Partner (1997)
Rocket Has Launched (1997)
Grown-ups Grill the Herring (1996)
Two Men (1996)
Terrorist, The (1995)
My Dad is Bodyguard (1995)
Jamon Jamon Seoul (1994)
Pirate (1994)
Coffee, Copy, Copi (1994)
27 Roses (1992)
Green Sleeves (1991)
Good Morning, President (1989)
Blue (Blue Sketch) - 1986


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» بیوگرافی شخصیت پرنس دی سو در سریال افسانه جومونگ با بازی کیم سو




بیوگرافی شخصیت پرنس دی سو  در سریال افسانه جومونگ با بازی کیم سونگ سو

نام : کیم سونگ سو / Kim Sung-soo / Kim Seong-su

حرفه : بازیگر

تاریخ تولد : 23 می 1975

محل تولد : کره جنوبی

سن : 33 سال

قد :  185cm

وزن : 77kg

گروه خونی : B


سریال های تلویزیونی کیم سونگ سو :

Bad Love (KBS2, 2007)
My Sister (MBC, 2006)
Lawyers (MBC, 2005)
Stained Glass (SBS/TBS, 2004)
Full House (KBS, 2004)
Say You Love Me (MBC, 2004


فیلم های سینمایی کیم سونگ سو :

Monopoly - 2006
The Red Shoes - 2005
The Sweet Sex And Love - 2003


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
»» خلاصه قسمت سیزدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت سیزدهم سریال افسانه جومونگ

توضیحات مفصل تر هفته آینده

جومانگ در حال بازگشت از کافه گرفتاره دزدا می شه

http://www.gigaimage.com/images/qkq4yuyedwt92efycq3o.jpg

شاه که به هوای جومانگ قصر را ترک کرده ناغافل همون جا می رسه و جومانگ را در حال رزم می بینه

http://www.gigaimage.com/images/cagfooo3e55t4hqof9fi.jpg

جومانگ رزم نمایی می کنه و اونا را تار و مار می کنه و شاه حال می کنه.

http://www.gigaimage.com/images/qm09rzezz7mvfx10unr.jpg

شاه می بینتش و دعوتش می کنه یه پیکی با هم بزنن

http://www.gigaimage.com/images/lb9rtxhkxwt4k3ai2tf5.jpg

بعد از حال و احوال ازش می خواد که به قصر برگرده که جومانگ می گه من هنوز لیاقتش را ندارم و هی تعارف می کنه که شاه می گه باید بیای چون مادرت سخت مریضه بیا و ازش پرستاری کن

http://www.gigaimage.com/images/ourdx9kt22tnvizzfl3k.jpg

مادر در بستر بیماری افتاده که

http://www.gigaimage.com/images/bs4rwca4py53ll2pyvm.jpg

جومانگ وارد می شه و با استشمام بوی جومانگ به هوش می یاد

http://www.gigaimage.com/images/dmc9aol1hp88kqeadx.jpg

ملکه از خبرهایی که شنیده زیاد راضی نیست

http://www.gigaimage.com/images/tsojkcw5z5nt06xqdcjy.jpg

شازده کوچیکه به بزرگه می گه ما باید جومانگ را نابود کنیم که اون می گه نه با اون مثل برادرت رفتار کن من منتظر موقعیت مناسبی برای کشتن اون هستم

http://www.gigaimage.com/images/734gbe8ih7befb0sw4.jpg

و می یاد پیش وزیر اعظم و می گه به نظرت جومانگ برای ما خطری حساب می شه؟؟؟ با اون چی کار کنیم؟؟؟و خلاصه با حالی که به روی خودش نمی یاره خیلی نگرانه

http://www.gigaimage.com/images/scevoh556jo79w8y6x6.jpg

جومانگ که حالا دوباره یه شازده به حساب می یاد شخصا برای مامانی دارو تهیه می کنه

http://www.gigaimage.com/images/cgb6285u14p9z1wxk2o.jpg

و نیت می کنه تا بهبودی کامل مامانی خودش از اون مراقبت کنه و بهش می گه دیگه نمی زارم رنج بکشی

http://www.gigaimage.com/images/aziyqaaly2rwrfyol3fl.jpg

3 برادر هم که می فهمن جومانگ به قصر برگشته خیلی خوشحال می شن و رویای وزیر شدن را در سر می پرورونن

http://www.gigaimage.com/images/s9s4yb8jky2ft03bfkf5.jpg

و وقتی سر کار گر به اونا می گه بیایید بارها را ببرین بهش فحش می دن و می گن تو می دونی داری با کی صحبت می کنی!!!!!

http://www.gigaimage.com/images/cok3asubl5ul15af3ju.jpg

بانو سوسونو تو فکره که برای جومانگ چه اتفاقی افتاده که

http://www.gigaimage.com/images/v23i6gpfq22ijeef9oz5.jpg

این دو تا وارد می شن و می گن شاه شخصا جومانگ را به قصر برگردونده

http://www.gigaimage.com/images/3muhs6qjkeck66mhtuc.jpg

اون پسره سایونگه به سوسونو می گه تو خیلی نامردی که از یه طرف با جومانگ ارتباط داری و از یه طرف با شازده بزرگه

http://www.gigaimage.com/images/rbrhxwjs5h7yuo49xpm.jpg

جومانگ بر بالین مادر یاد استاد می افته که بهش گفت تو باید مادر خشگلی داشته باشی از اون مواظبت کن و....

http://www.gigaimage.com/images/92rqqvq9n99j46o0w9l.jpg

مامانی هم یاد هه موسو در اخرین دیدار می افته که گفت جومانگ پسر من نیست بلکه مال اونی هستش که بزرگش کرده

http://www.gigaimage.com/images/92rqqvq9n99j46o0w9l.jpg

و کلی با هم درد دل می کنن

http://www.gigaimage.com/images/rtk98mxlje5ss4n6ksw.jpg

گروه سوسونو اینا که مو پال مو را دارن گول می زنن حسابی اونو پزونن و حالا دیگه محلش نمی زارن تا خودش بیاد و پیشنهاد بده و هر بار هم که می یاد می گن ارباب نیستش

http://www.gigaimage.com/images/k4bexyvv74644l9afjqw.jpg

و ارباب هم خوشحاله که موپال مو داره گول می خوره

http://www.gigaimage.com/images/8uthr2o98joarzfxpaxn.jpg

مو پال مو اخرین شمشیری که ساخته چک می کنه ولی هنوز نتونسته فولادیش را بسازه و دوباره می شکنه

http://www.gigaimage.com/images/pujo8h6hckrdwurz07b.jpg

مو پال مو جومانگ را گذری می بینه و می گه خوشحالم که برگشتی و امیدوارم که شاه بشی و .....

http://www.gigaimage.com/images/txx798cm0n7ylk1wjmbk.jpg

و جومانگ یکدفعه خشکش می زنه

http://www.gigaimage.com/images/gbgp8kr7jrvs8yt8ixsy.jpg

بعله اون برادران بدتر از دشمنش را می بینه و یاد لحظه مرگ استاد به دست اونا می افته و به نظر من تو دلش می گه یه روز تلافی می کنم و یه سری تعارف های خشک و مصنوعی می کنن

http://www.free2upload.com/img008/xzuj1lezrn07ru4ahe84.jpg

جومانگ برای عرض تشکر می یاد پیش شاه و شاه از اوضاع مادرش می پرسه اونم می گه ممنون که به فکر مادرم هستی و شاه می گه دیدم که خیلی خوب شمشیر می زدی پیش کی تمرین کردی و جومانگ جریان را می گه و شاه می فهمه که استاد اون هه موسو بوده

http://www.free2upload.com/img008/bxeywjcepdru6z1zbw2i.jpg

در خلوت داره با خودش زمزمه می کنه:
هه مو سو قدرت و اقتدار تو حالا به جومانگ منتقل شده

http://www.free2upload.com/img008/r8i0rv2qk633w1vrezh7.jpg

شاه همه اهالی قصر از کوچیک و بزرگ را جمع می کنه و می گه بین 3 تا پسر مسابقه می زاریم و هر کی بتونه بهتر ظاهر بشه اونم ولیعهد می شه که داد ملکه  در می یاد که پسر من بزرگتره و طبق رسوم باید اون ولیعهد بشه که شاه می گه اگه قدرتش را داشته باشه حتما شاه می شه نگران نباش

http://www.free2upload.com/img008/edarleiya386htnnkhwl.jpg

و یکی یکی بهشون دستوراتی را می ده و اونا هم قول می دن تا حد توان به شاه خدمت کنن. ولی جومانگ می گه من لایق نیستم و بزارین قصر را ترک کنم که مورد تعجب حاظرین واقع می شه

http://www.free2upload.com/img008/kbv39sedwx2kwmfsd0bi.jpg

داداش لوس ملکه می یاد و یه خودی جلوی این 3 تا نشون می ده و می گه که تو الحق لایق شاهی هستی و جومانگ هم که از همین الان می خواد از قصر بره

http://www.free2upload.com/img008/5qbu61uenp6h2pm2ge91.jpg

وزیر دوباره می یاد پیش کاهنه و می گه فکر می کنی شاه کار درستی می کنه؟؟؟ باید جلوی اونو بگیریم و کاهنه هم می گه من باید اول فکر کنم شاه چرا بدون مشورت با من تصمیم به چنین کار مهمی گرفته(خودش می فهمه که با مرگ هه موسو ارزش خودش را پیش شاه از دست داده)

http://www.free2upload.com/img008/61qxxpzlxr3w6hzff23.jpg

جومانگ می یاد پیش مامانی تا ازش خداحافظی کنه که مامانی بهش می گه ببین پسرم مطمئنم رفتنت دلیلی داره ولی بدون که تو باید اداره این مملکت را به دست بگیری و تقاص ما را از اونا بگیری و جومانگ با این بینش قصر را ترک می کنه

http://www.free2upload.com/img008/61qxxpzlxr3w6hzff23.jpg

یکی از اشراف زادگان با قدرت بویو گوما دائی ملکه هستش که در منطقه خودش قدرت زیادی داره اون امروز برای عرض ارادت به قصر بویئو اومده تا به شاه عرض ارادت کنه

http://www.free2upload.com/img008/hely6t3bx0nj9hu6wpjx.jpg

قبل از دیدار با شاه با ملکه دیدن می کنه و اون هم بهش می گه که شاه بین شازده ها مسابقه گذاشته که خلاف قوانین و رسوم بویئو هستش

http://www.free2upload.com/img008/gdnx362qjwh3t7ycyvpr.jpg

و با شاه دیدن می کنه تا بهش بگه از دستورش صرف نظر کنه ولی خودتون که اخلاق شاه را می دونین که اگه کاری را خواست حتما می کنه

http://www.free2upload.com/img008/yxjk9taybbkw8kjf603n.jpg

اون طرف دست از پا درازتر می یاد و می گه شاه زیر بار نرفت و دارن فکر می کنن که چی کار کنن

http://www.free2upload.com/img008/pnx4xk7lwq20f84glvqq.jpg

اینا هم ناراحتن که جومانگ بعد از بازگشت به قصر اونا را فراموش کرده و به حال خودشون گذاشته

http://www.free2upload.com/img008/fr1deupzqtjafj2l5zuh.jpg

خبر می رسه که بین شازده ها مسابقه ای برقرار شده و هر کی بهتر باشه شاه اتی اونه. که اهالی خونه سوسونو اینا متوجه می شن که شاه خواسته یه فرجه ای به جومانگ بده

http://www.free2upload.com/img008/01j60xmoscphfza7v1o.jpg

و شعله های عشق در قلب کوچک سوسونو رشد می کنه و یاد اون روز اول می افته که جومانگ را مسخره اش کرد و حرفش را باور نکرد که می گفت من شازده بویئو هستم

http://www.free2upload.com/img008/yzj9pht3606eakwvlq.jpg

و همین طور پیش خودش می گه من الان هر دو ببر وحشی بویو را در کنار خودم دارم اگه این نشد اون یکی و یاد روز اولی می افته که شازده بزرگه را دید

http://www.free2upload.com/img008/4hd0x74dwxa1e121sdnf.jpg

شازده کوچیکه هم که همچنان با دوچی قاچاق اسلحه می کنن و پول خوبی به جیب زدن

http://www.free2upload.com/img008/7mwip7k976fvri7ngy4w.jpg

از طرفی سربازهای دوچی هنگام قاچاق توسط هانی ها که دشمن بویو هستند و به بویو اخطار داده بودن که شمشیر تولید نکنن گرفتار می شن و بهانه خوبی به دست دولت هان می افته

http://www.free2upload.com/img008/fo2nl5nesssunw2bg4m.jpg

شاه هان برای شاه بویو نامه می ده و اونا را به خاطر تخلف در تولید شمشیر به تحریم اقتصادی محکوم می کنه و ارسال نمک از هر کشوری به بویو را قطع می کنه

PardisFun.Com

به گوش کاهن می رسه که به خاطر تولید اسلحه هان نمک بویو را قطع کرده

http://www.free2upload.com/img008/xxvb471silc41o5t2t2z.jpg

مو پال موی بدبخت که این وسط هیچ نقشی نداره فقط چون رییس اهنگری هستش برای بازجویی پیش شاه برده می شه

http://www.free2upload.com/img008/dlcy9ozk0dvupvdoyos.jpg

موپال مو به شاه می گه منه بدبخت عمرم را به بویو خدمت کردم و همش تو اهنگری بودم چطور می تونم به کشورم خیانت کنم من فقط شمشیرها را به قسمت نظامی تحویل می دادم

http://www.free2upload.com/img008/v23pa5eflv7q5t4ekmd.jpg

کاهنه پیش شاه می یاد و می گه اگه نمک ازاد نشه کشور به هم می ریزه و فلان و بهمان

http://www.free2upload.com/img008/170ytscflpq23doc627m.jpg

شازده کوچیکه که خودش را از ترس زرد کرده پیش دوچی می یاد و هر چی از دهنش در می یاد به اونا می گه که چرا مواظب نبودن و حالا ممکنه دودمانشون به باد بره

http://www.free2upload.com/img008/76guo0l8fqgzl2nas4.jpg

به دوست دختر جومانگ هم هشدار می ده که اگه چیزی بگه می کشتش

http://www.free2upload.com/img008/e996fvtecbk82k2ke4wh.jpg

جومانگ با مادرش خداحافظی می کنه و اماده ترک قصر می شه و می گه روزی بر می گردم که بتونم شاه کشور بشم و تقاص تو را بگیرم

http://www.free2upload.com/img008/cvur2s2ag9qx13em02rh.jpg

و جومانگ دوباره اواره کوچه و بازار می شه

http://www.free2upload.com/img008/ba2r24y49tdizuzt5a2r.jpg

از طرفی شازده بزرگه برای صحبت کردن در مورد نمک به هیون تو گو یا همون مرکز حکومت دولت هان می ره

http://www.free2upload.com/img008/4e3rj8woi7vbqqugf1g.jpg

جومانگ مجددا به خانه سوسونئو اینا می یاد و از باباش می خواد که اون در گروه تجارشون کار کنه!!!

http://www.free2upload.com/img008/z799m1v6xcqlne0mox86.jpg



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( پنج شنبه 87/10/5 :: ساعت 12:22 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
زندگی دلپذیر
فال متولدین بهمن
زندگی مانند قهوه است!
دو روح در یک بدن
کوتاه ترین مرد زنده دنیا
عکسهای فوق العاده زیبا
زنی هشت قلو زایید
جوجو تیغی نگو هلو بگو !!!!
بدشانسی های برگشت ناپذیر
تنها کشوری که زنان چند شوهر قانونی دارند!
دختر 16 ساله وقتل عام خانواده اش
مجازات مرد گربه آزار
[همه عناوین(56)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 13
>> مجموع بازدیدها: 100975
» درباره من

افسانه جومانگ
سلمان
افسانه جومانگ سوسانا جومانگ عکس بازیگران خلاصه قسمت ها حذفیات افسانه جومانگ

» آرشیو مطالب
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب