خلاصه قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ - افسانه جومانگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که گناه بر او دست یافت روى پیروزى ندید ، و آن که بدى بر وى چیره گشت مغلوب گردید . [نهج البلاغه]
افسانه جومانگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خلاصه قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ
اینم از خلاصه قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ

اویی به جومانگ و بقیه میگه که من مطمئنم کار دوچی هست، جومانگ میگه اون تنهایی دیگه از این جرات ها نداره حتما کار داداشمه ، و اگه اون درگیر شده باشه به این اسونی ها نمیشه بویونگ رو ازاد کرد.

جومونگ
جومونگ

 

دوچی که تازه فهمیده شاهزاده دستور داده بویونگ رو بگیرن به دستیارش میگه این انگار کار و زندگی نداره ؟

جومونگ

 

برای چی دوباره شر جومانگ رو انداخت سر ما که دستیارش میگه واسه اینکه میخواد از طریق بویونگ با جومانگ معامله بکنه، دوچی میره دیدن بویونگ که توی یه اتاق زندانی اش کردن

جومونگ

بویونگ میگه من رو بکش من نمیخوام جومانگ بخاطر من تو دردسر بیفته، دوچی هم میگه جون من به جون تو بنده، دستت رو باز میکنم فقط جان خودت فرار نکن و سفارش میکنه بهش غذای درست و حسابی بدن

یه سری ادمکش ، به نگهبان های زن کاهن حمله میکنن و اونا رو میکشن، اما کاهن بزرگ فرار میکنه

جومونگ

شاه هم میفهمه که به قصر غیبگویی حمله شده، ملکه هم میفهمه

جومونگ

جومونگ

 

اشتباه نکنین ، کار ملکه نیست به خاطر همین وقتی میفهمه میگه ای وای که بدبخت شدم الان همه فکر میکنن کار من بوده

یوهوا هم جومانگ رو در جریان حمله میذار و میگه ما هنوز نمیدونیم که کاهن زنده است یا مرده ، اگر چه این کاهن با تو خوب نبود اما اونی که قراره کاهن جدید بشه از این بدتره

جومونگ

تسو ، پو رو میبینه و میگه تو چه فرمانده هستی که هنوز خبر نداری تو قصر چه خبره؟ یالا برو ته و توی قضیه رو در بیار و پو هم خوشحال که با این کارم چه خدمتی به مادرم و شاه و برادرم کردم.

جومونگ

فرمانده به شاه گزارش میده که هنوز هویت اون افرادی که حمله کردن شناسایی نشده، شاه هم عصبانی میشه و میگه: من این مملکت رو دست شما سپردم ؟! اگه به اتاق من حمله کنن چی؟

جومونگ

کاهن ها میریزن اتاق ملکه و بهش دلداری میدن

جومونگ

خبر حمله به گوش یون تابال هم میرسه، سویونگ میگه کار تسو هست ، اما سوسونو میگه اون تسو باهوشی که من میشناسم همچین کار احمقانه ای نمیکنه به هر حال یومی یول دست همکاری به سمت ما دراز کرد و ما باید کمکش کنیم

جومونگ

 

جومونگ

سوسونو بیرون از خونه جومانگ رو میبینه و میگه این کاهنه با تو بد بود ،کار تو هست؟ جومانگ میگه اون با من بد بود ولی اگه اون بره یکی میاد که از من بیشتر بدش میاد بنابراین جفتش واسه من سودی نداره

جومونگ

ملکه یه بوهایی می بره، به تسو میگه من مادرتم این داداشت ، اگه کار تو هست همینجا بگو تا لااقل زودتر یه خاکی تو سرمون کنیم ، پو اول زیر بار نمیره ولی وقتی ملکه اصرار میکنه ،میگه اره کار من بود ، اینجاست که تسو عصبانی میشه و میگیره میزندش

جومونگ

 

جومونگ

تسو ،پو رو میبره اتاقش و میگه یالا بگو ببینم اینا کیا بودن؟ پو میگه من کسایی رو اوردم که اگه بمیرن هم هویتشون شناسایی نشه و در ضمن بهشون گفتم بعد از عملیات گم و گور بشن

وقتی از اتاق میره بیرون ، به تسو میگه این کاری که کردم بیشترین نفعش واسه تو هست

تسو هم یه جواب قلبمه میده:"این صدقه ات رو فراموش نمیکنم"

جومونگ

نخست وزیر که دلش واسه یومی یول تنگ شده به شاه میگه ای وای اگه مردم بفهمن که به قصر یومی یول حمله شده بدبخت میشیم

جومانگ به اویی اخطار میده که چون برادرم پشت این قضیه است حتما میخواد از طریق بویونگ با من معامله کنه و نجات بویونگ راحت نیست تو فقط حرکت احمقانه ازت سرنزنه

جومونگ

ملکه کاهن های موافق رو جمع میکنه و با التماس میگه ببیینین یومی یول هنوز زنده ست یا نه؟ اوریونگ که قراره کاهن بزرگ جدید بشه میگه شرمنده تیم زور هیچکدوم از ماها به اندازه یومی یول نیست

جومونگ

همون دختر بچه ای که قبلا فهمیده بود کار شکستن کمان کار جومانگ بوده با تمرکز(مثلا!) میفهمه که کاهن زنده است ، مافوقش بهش میگه به کسی نگو که زنده ست

جومونگ

جومونگ

کاهن که در یه غار مخفی شده به عبادت میپردازه و تازه میفهمه این همه سال اشتباه قضاوت کرده ...

جومونگ

شاه برای دیدن عکس العمل مردم لباس عادی میپوشه و میره توی یه مسافرخونه ، مردم که شنیدن به قصر یومی یول حمله شده ،شاه رو مقصر میدونن و همه میگن که به زودی ممکلت ما دچار یه بلا و مصبیت میشه

جومونگ

شاه شب به اتاق یوهوا میره و مشر....زیادی میخوره

جومونگ

و به یوهوا میگه که تمام مسئولیت مرگ هه موسو رو گردن یومی یول انداختم واسه همین نمیتونم ببخشمش اما اون تنها کسی بود که اعماق وجود من رو درک میکرد

نماینده های هیون تو از شاهزاده تسو جواب میخوان...اونم میگه اولا که بابام مخالفت میکنه ثانیا الان اوضاع قصر به هم ریخته من خودم بعدا میام یه سر بهتون مییزنم و جواب میدم

جومونگ

موپالمو برای بحث درباره کارگاه به خونه یون تابال میره که خواهرش تا یون تابال نیست از فرصت استفاده میکنه و میره پیش موپالمو و واسش چایی میریزه و سفره دلش رو هم باز میکنه

میگه تو جونی بیوه شدم و الان تنهام موپالمو میگه خب به من چه؟ عمه میگه همینطوری گفتم!

جومونگ

یون تابال که خیلی زرنگه و میخواد هنر موپالمو رو ببره به کشورش میگه اینجا کار کردن سخته و فضول هم زیاده بیا بریم مملکت من اونجا کار کن ، موپالمو هم که خیلی به شاه وفاداره میگه اگه شاه اجازه بده اینکا رو میکنم

جومونگ

نامه کاهن یومی یول به یون تابال میرسه ،موقع بیرون رفتن از خونه جومانگ میگه من دیدم که محافظ یومی یول برات نامه اورد اگه داری میری پیشش منو هم ببر باهاش کار دارم

جومونگ

 

جومونگ

ناریو محافظ تسو و چندسرباز به کوه حمله میکنن و با زنها درگیر میشن ، جومانگ و محافظ که از راه میرسن به نگهبانان زن کمک میکنن و اونا هم فرارمیکنن

جومونگ

 

جومونگ

جومانگ به کاهن میگه تو خودت میدونی که شکستن اون کمان کار من بود ولی من حاضرم برای کشورم و شاه همه کاری بکنم پس چرا میگی من برای بویو خطر دارم؟؟

جومونگ

کاهن جلوش زانو میزنه و میگه من یه بدی در حق تو کردم به موقع اش بهت میگم چیه

جومونگ

یون تابال به کاهن میگه هر کاری بخوای واست میکنم و روی کمک من حساب کن....

کاهن به قصر برمیگرده

جومونگ

میره پیش شاه و بدون اینکه بهش احترام بذاره میگه همه رو بفرست بیرون و بعد به شاه میگه ،تو که منو مسئول مرگ هه موسو میدونی ، من اگه میخواستم همون 20سال پیش میکششتمش، ولی تو چی ؟ با پسرات که کشتنش چی کار کردی؟ زنش رو هم دوست داشتی؟

جومونگ

شاه عصبانی میشه و میگه اگه یه کلام دیگه بگی میکشمت

جومونگ

دوباره تسو پو رو دعوا میکنه و میگه این گندی که بالا اوردی خودت درستش کن

جومونگ

نخست وزیر به دیدن کاهن میاد و میگه الهی من بمیرم که بهت حمله کردن ،دیگه نمیذارم اینطوری بشه اما کاهن میگه زحمت نکش من از قصر میرم

جومونگ

نخست وزیر به شاه خبر میده و میگه برو جلوش رو بگیر شاه میگه فایده نداره اون تصمیمش رو گرفته

جومونگ

مجمع مارمولک ها تشکیل میشه و از رفتن کاهن خوشحال میشن

جومونگ

پو به دیدن دوچی میاد و وقتی به بویونگ سر میزنن میبینن خودکشی کرده، سریع یه دکتر واسش میارن ، اونم که دستش مثل یانگوم معجزه میکنه نجاتش میده، پو میگه یه نفر رو بذارین شبانه روز مراقبش باشه اگه طوریش بشه ، می کشمتون

جومونگ

 

جومونگ

نماینده ها جواب تسو رو به حاکم هیون تو می دن و اونم میخنده و میگه یه چندتا اهنگر بفرستین بره بویو

جومونگ

کاهن از دو تا نوچه عزیزش خداحافظی میکنه و میگه من میرم مسافرت اما بعد میام شما رو میبرم

جومونگ

 

جومونگ

توی جلسه وزیران ، برادر ملکه سر کاهن بزرگ شدن اوریونگ بحث میکنه

جومونگ

کاهن قبل از رفتنش به یوهوا میگه من قبلا یه پرنده با سه پا دیدم که هه موسو بود و فکر کردم برای این کشور باعث بدبخیته اما اشتباه کردم ، مملکتم به من خیانت کرد اون پرنده سه پا هنوز هست و جوانه و من هواش رو دارم

جومونگ
 
جومونگ

و اوریونگ کاهن بزرگ میشه

جومونگ

ملکه برای تبریک گفتن بهش میاد و میگه باید یه کاری کنی پسرم ولیعهد بشه ،تسو هم ،میگه حالا که هوای منو داری منم هوای تو رو دارم

جومونگ

 

جومونگ

کاهن میگه من میخوام برای جبران اشتباهم سفر کنم و برای خدا قربانی بدم اما قبل از رفتن به جومانگ میگه الان وقتشه که بهت بگم چه بدی در حقت کردم

جومونگ

جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( سه شنبه 87/11/8 :: ساعت 6:45 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
زندگی دلپذیر
فال متولدین بهمن
زندگی مانند قهوه است!
دو روح در یک بدن
کوتاه ترین مرد زنده دنیا
عکسهای فوق العاده زیبا
زنی هشت قلو زایید
جوجو تیغی نگو هلو بگو !!!!
بدشانسی های برگشت ناپذیر
تنها کشوری که زنان چند شوهر قانونی دارند!
دختر 16 ساله وقتل عام خانواده اش
مجازات مرد گربه آزار
[همه عناوین(56)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 99
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 102601
» درباره من

افسانه جومانگ
سلمان
افسانه جومانگ سوسانا جومانگ عکس بازیگران خلاصه قسمت ها حذفیات افسانه جومانگ

» آرشیو مطالب
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب