دی 1387 - افسانه جومانگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانشمندان، حبّ ریاست است [امام علی علیه السلام]
افسانه جومانگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عکسهای قشنگ آنجلینا جولی

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/28 :: ساعت 8:33 عصر )


»» Babes & Balls Xtreme Beach Volleyball

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/28 :: ساعت 8:33 عصر )


»» عکس بازیکنان



ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/28 :: ساعت 8:33 عصر )


»» شجره نامه حضرت محمد (ص)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/28 :: ساعت 8:33 عصر )
»» خلاصه قسمت هجدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت هجدهم سریال افسانه جومونگ

به زودی توضیحاتی کاملآ مفصل...

اینم از خلاصه قسمت هجدهم سریال افسانه جومونگ

سوسونو با بامانگ ، فرمانده دزدها صحبت میکنه و میگه من حاضرم اون ضرری رو که به تو زدم جبران کنم، من دارم به گوسان میرم اونجا یه کوه نمکه اگه موفق بشیم همه ضرر تو رو میدم

جومونگ
 
جومونگ

جومونگ

دوچی خبر زندانی شدن جومانگ رو به شاهزاده پو میده و میگه خیالت راحت دیگه جومانگ رفت!!!

جومونگ

پو هم خوشحال و شنگول به داداش و ملکه میگه جومانگ مرده، تسو میگه پس اونایی که باهاش بودن چی(مثلا نگران سوسونو هست) پو میگه من اونا رو نمیدونم، تسو عصبانی میشه و میگه 100بار بهت گفتم تا با چشم خودت ندیدی انقدر مطمئن نگو، و سرش داد میزنه، پو به ملکه میگه مامان چرا اینو تربیتش نکردی، مامانش هم برای اینکه بین سگ و گربه دعوا نشه میگه خب مامان جون راست میگه دیگه حواستو جمع کن

جومونگ

جومونگ

بویونگ پیش یوهوا میاد، یوهوا میگه از این به بعد هوا تو دارم حالا واسه چی اومدی ، اونم قضیه زندانی شدن جومانگ رو میگه،

جومونگ

تسو که نگرانه ، میره پیش یون تابال و میگه شنیدم گروهت به پست دزدها خوردن، اونم میگه ما بار اولمون نیست ، دختر من شیره!!

جومونگ

وقت رفتن تسو، یوهوا از در میاد تو ! تسو که انگار مادر شوهر یوهوا هست نه پسر هووش، بهش میگه تو اینجا چیکار داری ؟ اونم واسه اینکه دشمن شاد نشه میگه اومدم از یون تابال واسه مراقبت از جومانگ تشکر کنم

جومونگ

وقتی با یون تابال تنها میشه، یوهوا میگه اوضاع خطریه انگار میخوان جومانگ رو بکشن یه کاری بکن، یون تابال هم نگران میشه و محافظ رو میفرسته بره ببینه چه خبره

جومونگ

بامانگ جومانگ و اون سه تا رو ازاد میکنه و عذرخواهی میکنه ، اونا هم راه میفتن و میرن

جومونگ

سویونگ به سوسونو میگه تو از بابات هم بهتر میشی، جومانگ و سه برادر هم که جشن گرفتن و در حال خوردن هستن که ماری به جومانگ میگه هیچ تاجری اینکار رو که سوسونو کرد نمیکنه، اون دوست داره که اینکارو کرد

جومونگ
 
جومونگ

سوسونو به یاد حرف جومانگ میفته که میگفت من جونم رو برای تو میدم و تو دلش قلنج میزنه!

جومونگ

توی راه سربازهای بومانگ جلوشون رو میگیرن، محافظ ها دست به شمشیر میشن که سوسونو میگه این خودیه ، قرار از ما محافظت کنن ولشون کنین،

جومونگ

جومونگ

سهمیه خیلی کم نمک بین مردم تقسیم میشه ، بین مردم برای نمک دعوا میشه و همین خبر به گوش شاه هم میرسه

جومونگ

جومونگ
 
جومونگ

جومونگ

یون تابال به شاه میگه من 2000 کیسه نمک بهت میدم عوضش تو بذار یه کارگاه تولید اسلحه راه بندازم شاه که با مسئله نمک مشکل داره قبول میکنه ، موقع رفتن از قصر ، یوهوا اونا رو میبینه و یون تابال از نگرانی درش میاره

جومونگ

ملکه به یکی از کاهن ها میگه ، رابطه بین شاه و کاهن بزرگ خیلی بده واسه همین من میخوام تو کاهن بشی

جومونگ

کاهن هم که بیکار نمیشینه از یوهوا میخواد با شاه صحبت کنه تا از تصمیمش برگرده این وسط هم هر چی بند بوده به اب میده

جومونگ

میگه وقتی بچه بودم اومدم قصر و همین جا شاهزاده گیوم رو دیدم ، از همون وقت عاشق هم شدیم، ولی سرنوشت من این بود که کاهن بشم و نمیتونستم با مردی باشم، اما هنوز هم اگه باهاش روبرو میشم با عشقم باهاش روبرو میشم تو ازش بخواه از نظرش برگرده، یوهوا مخالفت میکنه و میگه ، من نمیخوام اون تسلیم دولت هان بشه و به ملاقات شاه میره و میگه من از تصمیمت حمایت میکنم

جومونگ

جومانگ و دارو دسته به گوسان میرسن اما از هر کی درباره کوه نمک میپرسن فرار میکنه

 جومونگ

جومونگ

جومونگ
 
جومونگ
 
جومونگ

میرن به کوه و نمک پیدا میکنن اما از بس که سر و صدا میکنن نگهبان ها پیرمرده رو میکشن و خودشون هم دوباره زندانی میشن

جومونگجومونگ
 

جومونگ

سوسونو با کاهن گوسان روبرو میشه و حاضر جوابی میکنه

جومونگ

میگه من مملکتی به این بدبختی و مردمی به این فقیری ندیدم چرا نمیذاری مردم از نمک استفاده کنن

جومونگ

کاهن میگه قبلا دزدها به ما حمله میکردن ، تا اینکه قوم هابک به ما کمک کرد، من قسم خوردم از این کوه استفاده نشه مگه اینکه رییس قوم هابک یا از بازمانده هاش بیاد و کوه رو به اون بدم، اگر چه الان هابک جز دولت هان هست یه دفعه سوسونو یادش میاد که جومانگ بهش گفته بود پدربزرگم جز قبیله هابک بوده و اون از گوسان واسه مادرم گفته

جومونگ

میان جومانگ رو میبرن و کاهن جلوی جومانگ تعظیم میکنه

جومونگ

شاه به خاطر کمبود نمک دستور حمله به اوکجو رو میده تا نمک لازم رو به دست بیارن و خودش هم در جنگ شرکت میکنه و قرار میشه فرماندهی با خودش باشه اما تسو میاد جلو و از شاه میخواد رهبری به عهده اون باشه

جومونگ

اتش حسادت در چشمهای شاهزاده پو موج میزنه

جومونگ

نخست وزیر تسو رو شماتت میکنه و میگه به جای اینکه جلوش رو بگیری میخوای رهبر هم بشی تسو میگه تو که بابامو میشناسی!نظرش عوض نمیشه، اما اگه تو جنگ ببرم، میتونم رضایتش رو بدست بیارم

جومونگ

وقتی حاکم هیون تو میفهمه که شاه میخواد به اکجو حمله کنه میگه اون سربازهایی که من ازشون خواستم فیلم بود میخواستم عکس العمل شاه رو ببینم! ما از اوکجو حمایت میکنیم برای جنگ اماده شین

جومونگ

شاه از یون پالمو میخواد شب وروز شمشیر و اسلحه بسازه

جومونگ
 
جومونگ
جومونگ

کاهن زمان اعزام رو تعیین میکنه و به شاه میده همون وقت جومانگ از راه میرسه و به شاه میگه

جومونگ

از جنگ دست بکش که ما واست نمک اوردیم...

جومونگ

به زودی توضیحاتی کاملآ مفصل...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( جمعه 87/10/20 :: ساعت 6:13 عصر )
»» بازیگر زیبای سریال جومونگ سوسانو



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( جمعه 87/10/20 :: ساعت 6:13 عصر )
»» خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ

ادامه مطلب خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...

اینم از خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ تو این قسمت اتفاقات جالبی می افتد

گروه یون تابال خوشحال و راضی پیش رییسشون برمیگردن و از شاهکارهاشون میکن، عمه سو هم از گیه رو اومده

جومونگ

جومونگ

شاه هم دستو ر میده به افتخار جومانگ جشنی برپا بشه

جومونگ

ملکه که اتش گرفته ، و شاهزاده ها هم فوق العاده عصبانی ، ندیمه میگه تو شهر شایعه شده که اگر چه تسو هم برامون نمک اورد اما جومانگ کاری کرد که واسه همیشه نمک داشته باشیم...

جومونگ

ملکه بیشتر اتش میگیره و میگه تسو قربونت برم عسل مامان تو هم یه چیزی بگو، اونم میگه نگران نباش مامی هنوز که طوری نشده جومانگ و سوسونو از قصر قه قه کنان خارج میشن که تسو میبیندشون و کفرش درمیاد

جومونگ

جومانگ میره دیدن مادرش ، سوسونو میگه من لباسم خوب نیست باید با مادرت دیدار رسمی کنم جومانگ هم میگه مامانم بی خیال این چیزاست..خلاصه مادر کلی ازش تشکر میکنه و جومانگ جریان نجات دادن خودش توسط سوسونو رو براش میگه و سوسونو هم نجات دادن خودش توسط جومانگ رو..دیگه قضیه خیلی عشقی میشه که سوسونو میگه من باید برم خونه پیش بابام

جومونگ

جومونگ

 

یوهوا میگه مادر نمیخوای اون حلقه رو بهش بدی عکس العمل جومانگ هم همینه که مبینین

جومونگ

میگه من الان قصد ازدواج ندارم!

شاهزاده پو که از خبر دروغ دوچی (که گفته بود دزدها قراره جومانگ رو بکشن) عصبانیه میاد و کلکش رو با شمشیر میزنه و موهای این بدبخت پخش میشه تو صورتش، ابشاری میشه!

جومونگ

جلسه خانوادگی تشکیل میشه و نوکر یون تابال از تصمیم سوسونو برای رفتن به کمپ دزدها میگه

جومونگ

سویونگ به یون تابال میگه دخترت از خودت شجاع تره ولی او تا یعنی همون محافظه میگه که این دیونگیه نه شجاعت اگه من جای بامانگ بودم همشون رو میکشتم

جومونگ

موقع دادن حقوق که میشه ، به هیوپ تو دوتا کیسه میدن و نوکره میگه سویونگ گفته دو تا کیسه پول بهت بدیم ماری و اویی هم حسابی دستش میندازن

جومونگ

بویونگ در حال ی دوچی هست که عشقش اویی میاد نگاهش میکنه و کلی کیف میکنه...ببین عاشقی چیه که ادم از رخت شستن عشقش هم کیف میکنه!!!!

جومونگ

جومونگ

 

بویونگ متوجه اون میشه و احوال جومانگ رو میپرسه ، اویی بهش میگه خوبه و تمام حقوقش رو میده به بویونگ

جومونگ

عمه سو، کمکش میکنه برای رفتن به جشن اماده بشه و بهش میگه اگه خواستی شوهر کنی، زن کسی بشو که هم واسه این ور نفع داشته باشه هم واسه مملکت خودمون

جومونگ

جومانگ یه سر به رییس کارگاه میزنه و بهشون میگه الان دیگه نوبت تولید شمشیرهای نشکنه

جومونگ

کاهن بزرگ از نوچه اش که قبلا بهش گفته بودتوی قصر یه حس عجیبی بهم دست م یده میپرسه به نظرت این نیرو از جانب جومانگه اونم میگه اره، کاهن ها در جشن شرکت میکنن اما کاهن بزرگ برای لجبازی با شاه نمیره

جومونگ

ملکه سر راه یوهوا ، بهش میگه فکر نکنی حالا بچه ات یه ذره نمک پیدا کرده ، خیلیه ها، انقدر پسرت گندکاری کرده که اینا توش گمه و به این راحتی سابقه خرابش پاک نمیشه، یوهوا هم هیچ جوابی نداره بگه جز اینکه اندام عالی منقبض!

جومونگ

پو از شدت ناراحتی نمیخواد در مراسم باشه که تسو میاد میگه از بس که خنگی! ادم هر چی ناراحت تره باید خودش رو ارومتر نشون بده پاشو بریم

جومونگ

جشن شروع میشه اینم مطربی هاشون

جومونگ

جومونگ

 

شاه از جومانگ و سوسونو و یون تابال میخواد بیان و به همشون از اون چیزا میده بخورن بعد هم به جومانگ میگه یه ارزوت رو براورده میکنم بگو چی میخوای

جومونگ

نخست وزیر که انگار برق میگیردش پا میشه و میگه قربان مسئله ولیعهدی....شاه حرفش رو قطع میکنه و میگه بشین میدونم منظورت چیه این ربطی به اون نداره

جومونگ

خیال دو تا شاهزاده و مادر مارمولکشون راحت میشه جومانگ میگه همه زحمت ها گردن سوسونو بوده اون ارزو کنه

جومونگ

سوسونو هم میگه من دلم میخواد کشور من و شما همیشه در صلح باشن ، شاه هم این قول رو بهش میده

تسو محافظش رو میفرسته دنبال سوسونو وقتی سوسونو میاد، میگه من وقتی فهمیدم تو چنگ دزدهایی میخواستم دنیا رو بهم بریزم و بیام نجاتت بدم  ولی مسایل مملکت نمیذاشت، حالا خوشحالم که اینجایی و من یه روز شاه میشم هر طوری که بشه و تو رو ملکه ام میکنم جومانگ هم اونا رو می بینه

جومونگ

تسو جریان قول و قرارهاش با حاکم هیون تو رو میگه .مادرش هم میگه اگه لازمه یواشکی برو پیشش

جومونگ

شاه از جومانگ میخواد به عنوان سفیر ویژه بره به هیون تو و از فرمانده هم میخواد باهاش بره

جومونگ

وای که ملکه داره میمیره از حسادت و میگه شاه این جومانگ رو خیلی دوست داره و گرنه سفیر ویژه شدن فقط ماله تسو هست

جومونگ

نخست وزیر عکس العمل نشون میده ، شاه میگه من که بچه نیستم که به خاطر اون کوه نمک جومانگ رو بکنم ولیعهد من میخوام به تمام شاهزاده ها فرصت بدم که وقتی یکیشون ولیعهد شد اون دوتای دیگه بی عرضه بار نیومده باشن

جومونگ

کاهن و نخست وزیر ، این جفت توطئه گر، نمیخوان که جومانگ ولیعهد بشه و کاهن به صراحت میگه جومانگ از شاه نیست از هه موسو هست

جومونگ

فردای اون روز، جومانگ پیش روی شاه قرار میگیره و شاه شمشیرش رو به عنوان سفیرشاه بودن بهش میده، دیگه نمیگم ملکه چه حالیه

جومونگ

موقع رفتن جومانگ سوسونو به بدرقه اش میاد

دستیار دوچی یه نقشه میکشه و میگه من یه کاری میکنم دوباره اعتماد شاهزاده پو جلب بشه

جومونگ

تسو میره هیون تو و حاکم هم تحویلش میگیره حسابی ، میگه دیوانه به دیوانه رسد چون خوشش اید!

جومونگ

همون روزهم جومانگ نامه شاه رو برای حاکم میاره ، در نامه نوشته انقدر توی کارهای ما فضولی نکن میایم حقت رو میذاریم کف دست ها!!

جومونگ

حاکم میگه یادتون رفته شما چی بودین ؟ حالا واسه من ادم شدین و بابات واسه ما شاخه شونه میکشه، جومانگ هم محکم جلوش می ایسته و میگه هر کاری
بکنی با اقدام نظامی جوابت رو میدیم

جومونگ

جومانگ و تسو همدیگر رو میبینن جومانگ میگه تو اینجا چیکار میکنی

جومونگ

تسو میگه به تو مربوط نیست و ازش میپرسه تو اینجا چه کار داری جومانگ هم مقابله به مثل میکنه و میگه به تو مربوط نیست اینجا دیگه من داش کوچیکت نیستما!  من الان نماینده مخصوص شاهم، تو توی کشور دشمن چیکار میکنی اونم یواشکی تسو میگه حالا یه مثقال نمک واسه ما پیدا کردی دم دراوردی؟دور ورداشتی؟ فکر کردی ولیعهد شدی؟

و با عصبانیت محض میره

ایی با داد و بیداد این دوتا فلک زده رو از خواب بیدار میکنه و میگه پاشین که دوچی میخواد بویونگ رو بفروشه به مملکت هان

جومونگ

سه تایی لشکر میکشن به خونه دوچی ، دستیاره میگه دیگه دیره ما فروختمیش

جومونگ

دستیار دوچی بهش میگه خوشحال باش که نقشه مون گرفت

جومونگ

خلاصه اویی دیونه میشه و میگه من باید یه عالمه پول پیدا کنم، میره از یون تابال قرض بگیره یونتابال میگه واسه چی میخوای ؟ میگه نمیتونم بگم اونم میگه من 1000سکه رو الکی به کسی نمیدم

جومونگ

 ،اویی درمونده میگه جونم رو گرو میذارم

جومونگ

یون تابال میگه تو خودت 1000می ارزی؟ که پیش من گرو بذاری برو هر وقت اینقدر ارزش داشتی بیا بهت بدم

جومونگ

خلاصه اویی میره التماس پیش دوچی که بویونگ رو نفروش و اونا هم فقط یه راه واسه اویی میذارن! فروختن جومانگ به تسو!!!!!

 جومونگ

 

اویی رو میبرن پیش تسو ، تسو ازش میپرسه الان تو کله جومانگ چه خبره؟ اویی هم میگه میخواد روی شمشیرهای استیل کار کنه اه از نهاد بی وجود شاهزاده تسو بالا میاد!!

جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( جمعه 87/10/20 :: ساعت 6:13 عصر )
»» عکس هایی از هه مو سو و بازیگران مرد سریال جومونگ

ادامه مطلب عکس هایی از هه مو سو و بازیگران مرد سریال جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» عکس های بازیگران سریال متشکرم

ادامه مطلب عکس های بازیگران سریال متشکرم

برای دیدن عکسها در سایز بزرگ وبا کیفیت عالی بر روی آن عکس کلیک کنید

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

http://jumoong.royablog.com/http://jumoong.royablog.com/

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
»» پشت صحنه های افسانه جومونگ

ادامه مطلب پشت صحنه های افسانه جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سلمان ( شنبه 87/10/14 :: ساعت 12:2 صبح )
   1   2      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
خلاصه تمام قسمت های افسانه جومونگ
زندگی دلپذیر
فال متولدین بهمن
زندگی مانند قهوه است!
دو روح در یک بدن
کوتاه ترین مرد زنده دنیا
عکسهای فوق العاده زیبا
زنی هشت قلو زایید
جوجو تیغی نگو هلو بگو !!!!
بدشانسی های برگشت ناپذیر
تنها کشوری که زنان چند شوهر قانونی دارند!
دختر 16 ساله وقتل عام خانواده اش
مجازات مرد گربه آزار
[همه عناوین(56)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 78
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 102580
» درباره من

افسانه جومانگ
سلمان
افسانه جومانگ سوسانا جومانگ عکس بازیگران خلاصه قسمت ها حذفیات افسانه جومانگ

» آرشیو مطالب
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب